خاطره یه روز خوب
سلام پسر گلم دیروز عمه ملیحه از مشهد اومدن خونه ما کلی دور هم خوش گذشت.امروز هم مامان جون و بابا جون اومدند.راستی مامان جون برات قالب بستنی خریده بود منم برات بستنی درست کردم تو هم کلی خوشحال شدی.
عصر که مهمونامون رفتند من وتو با بابایی رفتیم بیرون شما رو بردیم شهر بازی.شما تمام اسباب بازی ها رو سوار شدی موقع برگشت طبق معمول همیشه شما با گریه برگشتی وما رو خیلی ناراحت کردی.
الانم اومدیم خونه منتظر بازی والیبال تیم ملی هستیم انشاالله که ببره.
خیلی دوست داریم
پسرقشنگم
سلام پسرعزیزم چند روزیه وقت نکردم بیام برات پست بذارم آخه شمایکم مریض بودی درگیر کارهای شما بودم .دیروز شما رو بردیم دکتر وقتی گفت بهتر شدی بردیمت پارک بعدشم رفتیم فشم.شما خیلی خوشحال بودی کلی هم سنگ انداختی تو رودخونه. انشاالله همیشه سالم وسلامت باشی.